چله نشین
این روزها کمی بازی اش گرفته است قلبم را می گویم بی مهابا میکوبد... بیشتر و تندتر از همیشه گوش به حرفم نمیدهد... هر چه میگویم کمی آرام تر!!!! دست به دامان مروارید های رنگی شده ام این روزها که چله نشین آمدن توام اصلا دلم نمیخواهد مرواریدهای رنگی آسیبی به تو برسانند از طرفی میترسم تپش های نابجای قلبم به تو آسیب برساند ناگزیرم کودکم مرا ببخش ... چله گرفته ام تا آمدنت منتظرم و ثانیه میشمارم فقط خدای بی همتای من میداند چقدر تا لحظه ی دیدار زمان باقی ست...